عطار (غزلیات)/از بس که چو شمع از غم تو زار بسوزم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (از بس که چو شمع از غم تو زار بسوزم) از عطار |
' |
از بس که چو شمع از غم تو زار بسوزم | گویم نچنانم که دگربار بسوزم | |
بیم است که از آه دل سوخته هر شب | نه پردهی افلاک به یکبار بسوزم | |
زان با من دلسوخته اندک به نسازی | تا من ز غم عشق تو بسیار بسوزم | |
دانی که ز تر دامنی و خامی خود من | چندان که بسوزم نه به هنجار بسوزم | |
ترسم که اگر سوخته خواهند من خام | در آتش عشق افتم و دشوار بسوزم | |
تا چند تنم پردهی پندار به خود بر | وقت است که این پردهی پندار بسوزم | |
ای ساقی جان جام می آور تو به پیشم | تا خرقه براندزم و زنار بسوزم | |
آن به که به یک آتش دل وقت سحرگاه | هرجا که حجابی است به یکبار بسوزم | |
بوی جگر سوخته خواهی ز دم من | در سوختگی تا که چو عطار بسوزم |