عطار (غزلیات)/آیینهی تو سیاه رویی است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (آیینهی تو سیاه رویی است) از عطار |
' |
آیینهی تو سیاه رویی است | او را چه خبر که ماهروی است | |
آن آینه میزدای پیوست | کورا گه پشت و گاه روی است | |
آن پشت ز عشق روی گردان | گر کرده تو را به راه روی است | |
کز عشق چو آفتاب گردد | هر ذره اگر سیاهروی است | |
نه چرخ کلاه فرق عشق است | پس در خور آن کلاهروی است | |
تا این رویش نگردد آن روی | او را همه در گناه روی است | |
هر ذره که هست در دو عالم | او را سوی پیشگاه روی است | |
نتواند یافت هرگز این روی | آن را که به عز و جاه روی است | |
هرگز نرسد به ذروهی عرش | آن را که به قعر چاه روی است | |
روی از همه شیوه بست باید | آن را که به پادشاه روی است | |
زین شوق فرید را همه عمر | آورده به بارگاه روی است |