عطار (غزلیات)/آفتاب رویت ای سرو سهی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (آفتاب رویت ای سرو سهی) از عطار |
' |
آفتاب رویت ای سرو سهی | بر همه میتابد الا بر رهی | |
نی خطا گفتم که میتابد بسی | بر من و من مینبینم ز ابلهی | |
گرچه عالم پر جمال یوسف است | نیست چشم کور را از وی بهی | |
چون بود کز بحر پر گوهر بسی | باز گردد خشک لب دستی تهی | |
باز گردیدند ازین بحر عجب | خشک لب هم مبتدی هم منتهی | |
قعر این دریا جزین دریا نیافت | دیگران هستند از مشتی کهی | |
حلقه بر در میزنند و میروند | نیست از ایشان کسی را آگهی | |
جمله را جز عجز آنجا کار نیست | نه مهی است آنجایگاه و نه کهی | |
می فرو افتد درین حیرت زهم | گر تو اینجا دو جهان برهم نهی | |
ای فرید اینجا که هستی محو گرد | چند گویی کوتهی بر کوتهی |