عطار (غزلیات)/آخر ای صوفی مرقع پوش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (آخر ای صوفی مرقع پوش) از عطار |
' |
آخر ای صوفی مرقع پوش | لاف تقوی مزن ورع مفروش | |
خرقهی مخرقه ز تن برکن | دلق ازرق مراییانه مپوش | |
از کف ساقیان روحانی | صبحدم بادهی صبوح بنوش | |
صورت خویش را مکن صافی | یک زمان در صفای معنی کوش | |
سعی کن در عمارت دل و جان | که نیاید به کارت این تن و توش | |
درگذر از مزابل حیوان | برگذر تا به منزلات سروش | |
سخن عقل بر عقیله مگوی | سبق عشق یک زمان کن گوش | |
اهل قالی چو سالکان میگوی | اهل حالی چو واصلان خاموش | |
مرد عشقی خموش باش و خراب | مرد عقلی فضول باش و به هوش | |
روشنی بایدت چو شمع بسوز | پختگی بایدت چو دیگ بجوش | |
چون نهای اهل وجد، ساکن باش | از تواجد چرا شدی مدهوش | |
راه غیر خدا مده در دل | بار نفس و هوا منه بر دوش | |
عاشقی یک دم از طلب منشین | تا نگیری حریف در آغوش | |
سخن سر به گوش دل بشنو | قول عطار را به جان بنیوش | |
پند گیرند بر تو بعد از تو | گر نداری نصیحت من گوش |