عطار (غزلیات)/آتش سودای تو عالم جان در گرفت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (آتش سودای تو عالم جان در گرفت) از عطار |
' |
آتش سودای تو عالم جان در گرفت | سوز دل عاشقانت هر دو جهان در گرفت | |
جان که فروشد به عشق زندهی جاوید گشت | دل که بدانست حال ماتم جان در گرفت | |
از پس چندین هزار پرده که در پیش بود | روی تو یک شعله زد کون و مکان در گرفت | |
چون تو برانداختی برقع عزت ز پیش | جان متحیر بماند عقل فغان در گرفت | |
بر سر کوی تو عشق آتش دل برفروخت | شمع دل عاشقانت جمله از آن در گرفت | |
جرعهی اندوه تو تا دل من نوش کرد | زآتش آه دلم کام و زبان در گرفت | |
تا که ز رنگ رخت یافت دل من نشان | روی من از خون دل رنگ و نشان در گرفت | |
جان و دل عاشقان خرقه شد اندر میان | زانکه سماع غمت در همگان در گرفت | |
راست که عطار داد حسن و جمال تو شرح | سینه برآورد جوش دل خفقان در گرفت |