عطار (عذر آوردن مرغان)/یک شبی محمود دل پر تاب شد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (عذر آوردن مرغان) (یک شبی محمود دل پر تاب شد) از عطار |
' |
یک شبی محمود دل پر تاب شد | میهمان رند گلخن تاب شد | |
رند بر خاکسترش بنشاند خوش | ریزه در گلخن همیافشاند خوش | |
خشک نانی پیش او آورد زود | دست بیرون کرد شاه و خورد زود | |
گفت آخر گلخنی امشب ز من | عذر خواهد من سرش برم ز تن | |
عاقبت چون عزم رفتن کرد شاه | گلخنی گفتش که دیدی جایگاه | |
خورد و خفتم دیدی و ایوان من | آمدی ناخوانده خود مهمان من | |
گرد گر بار افتدت، برخیز زود | پس قدم در راه نه، سر نیز زود | |
ور سرما نبودت میباش خوش | گلخنی گو ریزهای میپاش خوش | |
من نه بیش از تو نه کمتر آیمت | من کیم تا من برابر آیمت | |
خوش شد از گفتار او شاه جهان | هفت بار دیگرش شد میهمان | |
روز آخر گلخنی را گفت شاه | آخر از شاه جهان چیزی بخواه | |
گفت اگر حاجت بگوید آن گدا | شاهش آن حاجت بگرداند روا | |
شاه گفتش حاجتت با من بگو | خسروی کن، ترک این گلخن بگو | |
گفت حاجتمند آنم من که شاه | هم چنین مهمانم آید گاه گاه | |
خسروی من لقای او بس است | تاج فرقم خاک پای او بس است | |
شهریار از دست تو بسیار هست | هیچ گلخن تاب را این کارهست | |
با تو در گلخن نشسته گلختی | به که بیتو پادشاهی گلشنی | |
چون ازین گلخن درآمد دولتم | کافری باشد ازینجا رحلتم | |
با تو اینجا گر وصالی پی نهم | آن به ملک هر دو عالم کی دهم | |
بس بود این گلخنم روشن ز تو | چیست به از تو که خواهم من ز تو | |
مرگ جان باد این دل پر پیچ را | گر گزیند بر تو هرگز هیچ را | |
من نه شاهی خواهم و نه خسروی | آنچ میخواهم من از تو هم توی | |
شه تو بس باشی، مکن شاهی مرا | میهمان میآی گه گاهی مرا | |
عشق او باید ترا کار این بود | آن تو او را غم و بار این بود | |
گر ترا عشق است، از وی خواه نیز | دست ازین دامن مکن کوتاه نیز | |
دل بگیرد زان خویشش بیشکی | بحر دارد، قطره خواهد از یکی |