عطار (عذر آوردن مرغان)/یافتند آن بت که نامش بود لات
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (عذر آوردن مرغان) (یافتند آن بت که نامش بود لات) از عطار |
' |
یافتند آن بت که نامش بود لات | لشگر محمود اندر سومنات | |
هندوان از بهر بت برخاستند | ده رهش هم سنگ زر میخواستند | |
هیچ گونه شاه مینفروختش | آتشی برکرد و حالی سوختش | |
سرکشی گفتش نمیبایست سوخت | زر به از بت، میببایستش فروخت | |
گفت ترسیدم که در روز شمار | بر سر آن جمع گوید کردگار | |
آزر و محمود را دارید گوش | زانک هست آن بت تراش این بت فروش | |
گفت چون محمود آتش برفروخت | وآن بت آتش پرستان را بسوخت | |
بیست من جوهر بیامد از میانش | خواست شد از دست حالی رایگانش | |
شاه گفتا لایق لات این بود | وز خدای من مکافات این بود | |
بشکن آن بتها که داری سر به سر | تا چو بت در پا نه افتی در به در | |
نفس چون بت را بسوز از شوق دوست | تا بسی جوهر فرو ریزد ز پوست | |
چون به گوش جان شنیدستی الست | از بلی گفتن مکن کوتاه دست | |
بستهای عهد الست از پیش تو | از بلی سر درمکش زین بیش تو | |
چون بدو اقرار آوردی درست | کی شود انکارآن کردی درست | |
ای به اول کرده اقرار الست | پس به آخر کرده انکار الست | |
چون در اول بستهای میثاق تو | چون توانی شد در آخر عاق تو | |
ناگزیرت اوست، پس با او بساز | هرچ پذرفتی وفا کن، کژ مباز |