عطار (عذر آوردن مرغان)/کرده بود آن مرد بسیاری گناه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (عذر آوردن مرغان) (کرده بود آن مرد بسیاری گناه) از عطار |
' |
کرده بود آن مرد بسیاری گناه | توبه کرد از شرم، بازآمد به راه | |
بار دیگر نفس چون قوت گرفت | توبه بشکست و پی شهوت گرفت | |
مدتی دیگر ز راه افتاده بود | در همه نوعی گناه افتاده بود | |
بعد از آن دردی درآمد در دلش | وز خجالت کار شد بس مشکلش | |
چون بجز بی حاصلی بهره نداشت | خواست تا توبه کند زهره نداشت | |
روز و شب چون قلیه وی بر تابهای | دل پر آتش داشت در خونابهای | |
گر غباری در رهش پیوست بود | ز آب چشم او همه بنشست بود | |
در سحرگه هاتفیش آواز داد | سازگارش کرد، کارش ساز داد | |
گفت میگوید خداوند جهان | چون در اول توبه کردی ای فلان | |
عفو کردم، توبه بپذیرفتمت | میتوانستم ولی نگرفتمت | |
بار دیگر چون شکستی توبه پاک | دادمت مهل و نگشتم خشمناک | |
ور چنانست این زمان ای بیخبر | آرزوی تو که بازآیی دگر | |
بازآی آخر که در بگشادهایم | تو غرامت کرده باز ایستادهایم |