عطار (عذر آوردن مرغان)/وقت مردن بوعلی رودبار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (عذر آوردن مرغان) (وقت مردن بوعلی رودبار) از عطار |
' |
وقت مردن بوعلی رودبار | گفت جانم بر لب آمد ز انتظار | |
آسمان را در همه بگشادهاند | در بهشتم مسندی بنهادهاند | |
همچو بلبل قدسیان خوش سرای | بانگ میدارند کای عاشق درآی | |
شکر میکن پس به شادی میخرام | زانک هرگز کس ندیدست این مقام | |
گرچه این انعام و این توفیق هست | میندارد جانم از تحقیق دست | |
زانک میگوید ترا با این چه کار | دادهای عمری درازم انتظار | |
نیست برگم تا چو اهل شهوتی | سر فرو آرم به اندک رشوتی | |
عشق تو با جان من در هم سرشت | من نه دوزخ دانم اینجا نه بهشت | |
گر بسوزی همچو خاکستر مرا | در نیابد جز تو کس دیگر مرا | |
من ترادانم، نه دین، نه کافری | نگذرم من زین، اگر تو بگذری | |
من ترا خواهم، ترا دانم، ترا | هم تو جانم را و هم جانم ترا | |
حاجت من در همه عالم تویی | این جهانم و آن جهانم هم تویی | |
حاجت این دل شده، مویی برآر | یک نفس با من به هم هویی برآر | |
جان من گر سرکشد مویی ز تو | جان ببر، هایی ز من هویی ز تو |