عطار (عذر آوردن مرغان)/بود در کاریز بیسرمایهای
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (عذر آوردن مرغان) (بود در کاریز بیسرمایهای) از عطار |
' |
بود در کاریز بیسرمایهای | عاریت بستد خر از همسایهای | |
رفت سوی آسیا و خوش بخفت | چون بخفت آن مرد حالی خر برفت | |
گرگ آن خر را بدرید و بخورد | روز دیگر بود تاوان خواست مرد | |
هر دو تن میآمدند از ره دوان | تا بنزد میر کاریز آن زمان | |
قصه پیش میر برگفتند راست | زو بپرسیدند کین تاوان کراست | |
میر گفتا هرک گرگ یک تنه | سردهد در دشت صحرا گرسنه | |
بی شک این تاوان برو باشد درست | هردو را تاوان ازو بایست جست | |
با رب این تاوان چه نیکو میکند | هیچ تاوان نیست هرچ او میکند | |
بر زنان مصر چون حالت بگشت | زانک مخلوقی به دیشان برگذشت | |
چه عجب باشد که بر دیوانهای | حالتی تابد ز دولت خانهای | |
تا در آن حالت شود بیخویش او | ننگرد هیچ از پس و از پیش او | |
جمله زو گوید، بدو گوید همه | جمله زو جوید، بدو جوید همه |