عشق دادی تا شود او رستگار

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو

عشق دادی تاشوداورستگار خالقی مخلوق عالم راخدا لیک کردی آدمی راتوجدا

هادیا منت نهادی بربشر ازتمامی خلق خودکردیش سر

خاک راآدم نمودی ازجلال راه دادی نشانش تاکمال

باطنش راپاک کردی همچورود ظاهرش راهم ملائک درسجود

چرخ گردون خلق کردیش ازبراش گفته ای تادرزمین سازدمعاش

هرچه بودست آن عدم کردی وجود ازوجودش آدمی کردست سود

عزتش دادی ز عزت آنچنان تاهمه عالم به پیشش ناتوان

جبر را کردی برایش اختیار هرچه را آرد به چنگش جزشمار

علم وحکمت ازتودارد در نهاد چون به دنیا ازعدم اوپانهاد

چشم دادی تا که اوبینا شود آگه ازهرچیزدردنیا شود

نورایمانش نهادی درسرشت تانمایدراه براو تا بهشت

عقل دادی تاکندتدبیرکار عشق دادی تاشوداورستگار

داده ای بسیاراورا بیش ازاین کرده ای هادی برایش شرع ودین

آنچنان دادی مقامش تا خلیل سوی آتش بود و راند اوجبرئیل

گرچه والا جایگاهی است عرش چون محمد(ص)آدمی کردست فرش

چون نمودی خلق آدم رابه ((کن)) گفته ای ابلیس راهم سجده کن!