عبید زاکانی (مقطعات)/مردم به عیش و شادی و من در بلای قرض
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عبید زاکانی (مقطعات) (مردم به عیش و شادی و من در بلای قرض) از عبید زاکانی |
' |
مردم به عیش و شادی و من در بلای قرض | هریک به کار و باری و من مبتلای قرض | |
قرض خدا و قرض خلایق به گردنم | آیا ادای فرض کنم یا ادای قرض | |
خرجم فزون ز غایت و قرضم برون ز حد | فکر از برای خرج کنم یا برای قرض | |
از هیچ خط نتابم غیر از سجل دین | وز هیچکس ننالم غیر از گوای قرض | |
در شهر قرض دارم واندر محله قرض | در کوچه قرض دارم واندر سرای قرض | |
از صبح تا به شام در اندیشه ماندهام | تا خود کجا بیابم ناگه رجای قرض | |
مردم ز دست قرض گریزان و من به صدق | خواهم پس از نماز و دعا از خدای قرض | |
عرضم چو آبروی گدایان به باد رفت | از بس که خواستم ز در هر گدای قرض | |
گر خواجه تربیت نکند نزد پادشا | مسکین عبید چون کند آخر دوای قرض | |
خواجه علاء دولت و دین آن که جز کفش | هرگز کسی ندید به گیتی سزای قرض |