عبید زاکانی (قصاید)/ای کاخ روحپرور و ای قصر دلگشای
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عبید زاکانی (قصاید) (ای کاخ روحپرور و ای قصر دلگشای) از عبید زاکانی |
' |
ای کاخ روحپرور و ای قصر دلگشای چون روضه دلفریبی و چون خلد جانفزای هم شمسهی تو غیرت خورشید نوربخش هم برگهی تو خجلت جام جهان نمای فرخنده درگه تو شهانراست سجدهگاه عالی جناب تو ملکانراست بوسه جای در کنه وصف تو نرسد عقل دور بین بر قدر بام تو نرود وهم دور پای زان سایهی همای همایون نهادهاند کز سایهی تو میطلبد فرخی همای چون گلشن بهشتسرا بوستان تست شادی فزای و خرم و جانبخش و دلربای از بلبلان مدام پر از ساز زیر و بم وز مطربان همیشه پر از بانگ چنگ و نای تا بزمگاه شاه جهان گشتهای شدست از روی فخر کنگرههایت سپهر سای خورشید ملک و سایهی یزدان جمال دین سلطان عدل گستر و شاه خجسته رای هم مانده پیش همت او ابر بیگهر هم گشته پیش دست و دلش بحر و کان گدای