عبید زاکانی (قصاید)/ای بر در تو دولت و اقبال پاسبان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عبید زاکانی (قصاید) (ای بر در تو دولت و اقبال پاسبان) از عبید زاکانی |
' |
ای بر در تو دولت و اقبال پاسبان وی خاک آستانهی تو کعبهی امان هرکس که همچو حلقه برین در ملازمست او را اسیر و حلقه بگوشند انس و جان وانکس که بر در تو نگردد کلید دار در تخته بند بسته بود چون کلید دان خرم دریکه باز شود هر سحرگهی بر درگه خجستهی سلطان کامران خورشید ملک سایهی یزدان جمال دین دارای دهر خسرو گیتی جم زمان شاهی که اطلس تتق زرنگار چرخ مانند پرده مینهدش سر بر آستان بادا همیشه بر در دولت سرای او تایید و بخت و دولت و اقبال را قران