عبید زاکانی (غزلیات)/از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عبید زاکانی (غزلیات) (از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم) از عبید زاکانی |
' |
از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم | بر لب رسید جان و به جانان نمیرسیم | |
گر رهروان به کعبهی مقصود میرسند | ما جز به خارهای مغیلان نمیرسیم | |
آنانکه راه عشق سپردند پیش از این | شبگیر کردهاند به ایشان نمیرسیم | |
ایشان مقیم در حرم وصل ماندهاند | ما سعی میکنیم و به دربان نمیرسیم | |
بوئی ز عود میشنود جان ما ولی | در کنه کار مجمره گردان نمیرسیم | |
چون صبح در صفا نفس صدق میزنیم | لیکن به آفتاب درخشان نمیرسیم | |
در مسکنت چو پیرو سلمان نمیشویم | در سلطنت به جاه سلیمان نمیرسیم | |
همچون عبید واله و حیران بماندهایم | در سر کارخانهی یزدان نمیرسیم |