عبید زاکانی (عشاقنامه)/ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عبید زاکانی (عشاقنامه) (ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز)
از عبید زاکانی
'


ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز چو این افسانه کردم پیشش آغاز شد از حال دل پر دردم آگاه چو آتش گشت و شد با باد همراه به خلوتگاه آن آرام جان رفت باستادی ز هر چشمی نهان رفت باو از هر دری افسانه میگفت حکایت خوب و استادانه میگفت ز من هر دم غمی تقریر میکرد ز دریایی نمی تقریر میکرد چو رمزی زین حکایت یاد کردی سمنبر زان سخن فریاد کردی بصنعت زین سخن دوری نمودی بدو آئین مستوری نمودی