صائب تبریزی (غزلیات)/گردباد دامن صحرای بیسامانیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | صائب تبریزی (غزلیات) (گردباد دامن صحرای بیسامانیم) از صائب تبریزی |
' |
گردباد دامن صحرای بیسامانیم | هیچ کس را دل نمیسوزد به سرگردانیم | |
چون فلاخن سنگ باشد شهپر پرواز من | هست در وقت گرانبها سبک جولانیم | |
راز پنهانی که دارم در دل روشن، چو آب | بیتامل میتوان خواند از خط پیشانیم | |
هر کجا باشم بغیر از گوشهی دل در جهان | گر همه پیراهن یوسف بود، زندانیم | |
در غریبی میتوان گل چید از افکار من | در صفاهان بو ندارم، سیب اصفاهانیم | |
در چنین وقتی که میباید گزیدن دست و لب | از خجالت مهر لب گردیده بیدندانیم | |
دامنم پاک است چون صبح از غبار آرزو | میدهد خورشید تابان بوسه بر پیشانیم | |
میکند بیبرگی از آفت سپرداری مرا | وحشت شمشیر دارد رهزن از عریانیم | |
بر سر گنج است پای من چو دیوار یتیم | میشود معمور صائب هر که گردد بانیم |