صائب تبریزی (غزلیات)/صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | صائب تبریزی (غزلیات) (صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس) از صائب تبریزی |
' |
صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس | صد تاک خشک گشت و شرابی ندید کس | |
با تشنگی بساز که در ساغر سپهر | غیر از دل گداخته، آبی ندید کس | |
طی شد جهان و اهل دلی از جهان نخاست | دریا به ته رسید و سحابی ندید کس | |
این ماتم دگر، که درین دشت آتشین | دل آب گشت و چشم پر آبی ندید کس | |
حرفی است این که خضر به آب بقا رسید | زین چرخ دل سیه دم آبی ندید کس | |
از گردش فلک، شب کوتاه زندگی | زان سان بسر رسید که خوابی ندید کس | |
از دانش آنچه داد، کم رزق مینهد | چون آسمان، درست حسابی ندید کس | |
صائب به هر که مینگرم مست و بیخودست | هر چند ساقیی و شرابی ندید کس |