صائب تبریزی (غزلیات)/شوق می از بهار گل‌اندام تازه شد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' صائب تبریزی (غزلیات) (شوق می از بهار گل‌اندام تازه شد)
از صائب تبریزی
'


شوق می از بهار گل‌اندام تازه شد پیوند بوسه‌ها به لب جام تازه شد
از چهره‌ی گشاده‌ی سیمین‌بران باغ آغوش‌سازی طمع خام تازه شد
زان بوسه‌های‌تر که به شبنم ز گل رسید امید من به بوسه و پیغام تازه شد
میلی که داشتند حریفان به نقل و می از چشمک شکوفه‌ی بادام تازه شد
از نوبهار، سبزه‌ی مینا کشید قد از آ ب تلخ می جگر جام تازه شد
داغی که به به خون جگر کرده بود دل از روی گرم لاله‌ی گلفام تازه شد
شب از شکوفه روز شد و روز شب ز ابر هنگامه‌ی مکرر ایام تازه شد
حاجت به رفتن چمن از کنج خانه نیست زین‌سان که از بهار در و بام تازه شد
صائب ترا ز سردی دوران خزان مباد کز نوبهار طبع تو ایام تازه شد