صائب تبریزی (غزلیات)/زبان چو پسته شود سبز در دهن بی‌تو

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' صائب تبریزی (غزلیات) (زبان چو پسته شود سبز در دهن بی‌تو)
از صائب تبریزی
'


زبان چو پسته شود سبز در دهن بی‌تو گره چو نقطه شود رشته‌ی سخن بی‌تو
نفس گسسته چو تیری که از کمان بجهد برون ز خانه دود شمع انجمن بی‌تو
صدف ز دوری گوهر، چمن ز رفتن گل چنان به خاک برابر نشد که من بی‌تو
شود ز شیشه‌ی خالی خمار می‌افزون غبار دیده فزاید ز پیرهن بی‌تو
به چشم شبنم این بوستان گل افتاده است ز بس گریسته در عرصه‌ی چمن بی‌تو
ز ما توقع پیغام و نامه بیخبری است گره فتاده به سررشته‌ی سخن بی‌تو
تو رفته‌ای به غریبی و از پریشانی شده است شام غریبان مرا وطن بی‌تو
به روی گرم تو ای نوبهار حسن، قسم که شد فسرده دل صائب از سخن بی‌تو