صائب تبریزی (غزلیات)/دیدهی ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | صائب تبریزی (غزلیات) (دیدهی ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند) از صائب تبریزی |
' |
دیدهی ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند | همچو جوهر نقش را آیینهی ما بشکند | |
بر سفال جسم لرزیدن ندارد حاصلی | این سبو امروز اگر نشکست، فردا بشکند | |
هر سر خاری کلید قفل چندین آبله است | وای بر آن کس که خاری بیمحابا بشکند | |
از حباب ما گره در کار بحر افتاده است | میکشد دریا نفس هرگاه مارا بشکند! | |
از شکست آرزو هر لحظه دل را ماتمی است | عشق کو، کاین شیشهها را جمله یکجا بشکند؟ | |
کشتی ما چون صدف در دامن ساحل شکست | وقت موجی خوش که در آغوش دریا بکشند | |
همت مردانه میخواهد، گذشتن از جهان | یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند | |
بال پروازش در آن عالم بود صائب فزون | هر که اینجا بیشتر در دل تمنا بشکند |