شیخ بهائی (نان و حلوا)/عارفی از منعمی کرد این سال:

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' شیخ بهایی (نان و حلوا) (عارفی از منعمی کرد این سال:)
از شیخ بهایی
'


عارفی از منعمی کرد این سال: کای تو را دل در پی مال و منال سعی تو، از بهر دنیای دنی تا چه مقدار است؟ ای مرد غنی! گفت: بیرون است از حد شمار کار من این است در لیل و نهار عارفش گفت: این که بهرش در تکی حاصلت زان چیست؟ گفتا: اندکی آنچه مقصود است، ای روشن ضمیر! برنیاید زان، مگر عشر عشیر گفت عارف: آن که هستی روز و شب از پی تحصیل آن، در تاب و تب شغل آن را قبله‌ی خود ساختی عمر خود را بر سر آن باختی آنچه او می‌خواستی، واصل نشد مدعای تو از آن، حاصل نشد دار عقبی، کان ز دنیا برتر است وز پی آن، سعی خواجه کمتر است چون شود حاصل تو را چیزی از آن؟ من نگویم، خود بگو، ای نکته‌دان!