شیخ بهائی (غزلیات)/به شهر عافیت، مأوی ندارم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' شیخ بهایی (غزلیات) (به شهر عافیت، مأوی ندارم)
از شیخ بهایی
'


به شهر عافیت، مأوی ندارم بغیر از کوی حرمان، جا ندارم من از پروانه دارم چشم تحسین ز عشاق دگر، پروا ندارم بهشتم می‌دهد رضوان به طاعت سر و سامان این سودا ندارم بهایی جوید از من زهد و تقوی سخن کوتاه، من اینها ندارم