شیخ بهائی (شیر و شکر)/ای کرده به علم مجازی خوی
' | شیخ بهایی (شیر و شکر) (ای کرده به علم مجازی خوی) از شیخ بهایی |
' |
ای کرده به علم مجازی خوی نشنیده ز علم حقیقی بوی سرگرم به حکمت یونانی دلسرد ز حکمت ایمانی در علم رسوم گرو مانده نشکسته ز پای خود این کنده بر علم رسوم چو دل بستی بر اوجت اگر ببرد، پستی یک در نگشود ز مفتاحش اشکال افزود ز ایضاحش ز مقاصد آن، مقصد نایاب ز مطالع آن، طالع در خواب راهی ننمود اشاراتش دل شاد نشد ز بشاراتش محصول نداد محصل آن اجمال افزود مفصل آن تا کی ز شفاش، شفا طلبی وز کاسهی زهر، دوا طلبی؟ تا چند چون نکبتیان مانی بر سفرهی چرکن یونانی تا کی به هزار شعف لیسی ته ماندهی کاسهی ابلیسی؟ سرالممن، فرموده نبی از سر ارسطو چه میطلبی؟ سر آن جو که به روز نشور خواهی که شوی با او محشور سر آن جو که در عرصات ز شفاعت او یابی درجات در راه طریقت او رو کن با نان شریعت او خو کن کان راه نه ریب در او نه شک است و آن نان نه شور و نه بینمک است تا چند ز فلسفهات لافی وین یابس و رطب به هم بافی؟ رسوا کردت به میان بشر برهان ثبوت «عقل عشر» در سر ننهاده، بجز بادت برهان «تناهی ابعادت» تا کی لافی ز «طبیعی دون» تا کی باشی به رهش مفتون؟ و آن فکر که شد به هیولا صرف صورت نگرفت از آن یک حرف تصدیق چگونه به این بتوان کاندر ظلمت، برود الوان علمی که مسائل او این است بیشبهه، فریب شیاطین است تا چند دو اسبه پیاش تازی تا کی به مطالعهاش نازی؟ وین علم دنی که تو را جان است فضلات فضایل یونان است خود گو تا چند چو خرمگسان نازی به سر فضلات کسان! تا چند ز غایت بیدینی خشت کتبش بر هم چینی؟ اندر پی آن کتب افتاده پشتی به کتاب خداداده نی رو به شریعت مصطفوی نی دل به طریقت مرتضوی نه بهره ز علم فروع و اصول شرمت بادا ز خدا و رسول ساقی! ز کرم دو سه پیمانه در ده به بهایی دیوانه زان می که کند مس او اکسیر و «علیه یسهل کل عسیر» زان می که اگر ز قضا روزی یک جرعه از آن شودش روزی از صفحهی خاک رود اثرش وز قلهی عرش رسد خبرش