شبستری (گلشنراز)/هر آن چیزی که در عالم عیان است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | شبستری (گلشنراز) (هر آن چیزی که در عالم عیان است) از شبستری |
' |
هر آن چیزی که در عالم عیان است | چو عکسی ز آفتاب آن جهان است | |
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست | که هر چیزی به جای خویش نیکوست | |
تجلی گه جمال و گه جلال است | رخ و زلف آن معانی را مثال است | |
صفات حق تعالی لطف و قهر است | رخ و زلف بتان را زان دو بهر است | |
چو محسوس آمد این الفاظ مسموع | نخست از بهر محسوس است موضوع | |
ندارد عالم معنی نهایت | کجا بیند مر او را لفظ غایت | |
هر آن معنی که شد از ذوق پیدا | کجا تعبیر لفظی یابد او را | |
چو اهل دل کند تفسیر معنی | به مانندی کند تعبیر معنی | |
که محسوسات از آن عالم چو سایه است | که این چون طفل و آن مانند دایه است | |
به نزد من خود الفاظ ماول | بر آن معنی فتاد از وضع اول | |
به محسوسات خاص از عرف عام است | چه داند عام کان معنی کدام است | |
نظر چون در جهان عقل کردند | از آنجا لفظها را نقل کردند | |
تناسب را رعایت کرد عاقل | چو سوی لفظ معنی گشت نازل | |
ولی تشبیه کلی نیست ممکن | ز جست و جوی آن میباش ساکن | |
بدین معنی کسی را بر تو دق نیست | که صاحب مذهب اینجا غیر حق نیست | |
ولی تا با خودی زنهار زنهار | عبارات شریعت را نگهدار | |
که رخصت اهل دل را در سه حال است | فنا و سکر و آن دیگر دلال است | |
هر آن کس کو شناسد این سه حالت | بداند وضع الفاظ و دلالت | |
تو را گر نیست احوال مواجید | مشو کافر ز نادانی به تقلید | |
مجازی نیست احوال حقیقت | نه هر کس یابد اسرار طریقت | |
گزاف ای دوست ناید ز اهل تحقیق | مر این را کشف باید یا که تصدیق | |
بگفتم وضع الفاظ و معانی | تو را سربسته گر خواهی بدانی | |
نظر کن در معانی سوی غایت | لوازم را یکایک کن رعایت | |
به وجه خاص از آن تشبیه میکن | ز دیگر وجهها تنزیه میکن | |
چو شد این قاعده یک سر مقرر | نمایم زان مثالی چند دیگر |