شبستری (گلشنراز)/در آلا فکر کردن شرط راه است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | شبستری (گلشنراز) (در آلا فکر کردن شرط راه است) از شبستری |
' |
در آلا فکر کردن شرط راه است | ولی در ذات حق محض گناه است | |
بود در ذات حق اندیشه باطل | محال محض دان تحصیل حاصل | |
چو آیات است روشن گشته از ذات | نگردد ذات او روشن ز آیات | |
همه عالم به نور اوست پیدا | کجا او گردد از عالم هویدا | |
نگنجد نور ذات اندر مظاهر | که سبحات جلالش هست قاهر | |
رها کن عقل را با حق همی باش | که تاب خور ندارد چشم خفاش | |
در آن موضع که نور حق دلیل است | چه جای گفتگوی جبرئیل است | |
فرشته گرچه دارد قرب درگاه | نگنجد در مقام «لی مع الله» | |
چو نور او ملک را پر بسوزد | خرد را جمله پا و سر بسوزد | |
بود نور خرد در ذات انور | به سان چشم سر در چشمه خور | |
چو مبصر با بصر نزدیک گردد | بصر ز ادراک آن تاریک گردد | |
سیاهی گر بدانی نور ذات است | به تاریکی درون آب حیات است | |
سیه جز قابض نور بصر نیست | نظر بگذار کین جای نظر نیست | |
چه نسبت خاک را با عالم پاک | که ادراک است عجز از درک ادراک | |
سیه رویی ز ممکن در دو عالم | جدا هرگز نشد والله اعلم | |
سواد الوجه فی الدارین درویش | سواد اعظم آمد بی کم و بیش | |
چه میگویم که هست این نکته باریک | شب روشن میان روز تاریک | |
در این مشهد که انوار تجلی است | سخن دارم ولی نا گفتن اولی است |