شاخ تمنّا فخر شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




بلبلی خوش با گلی در گوشۀ گلزار داشت وز وصال نازنینش بخت برخوردار داشت




گفتمش خوشوقت آن عاشق که مانند تو زیست گفت آری گر رقیبی نی به سان خار داشت




یار ترک ما دو روزی گر نمود از مصلحت تا نه پنداری که پاس خاطر اغیار داشت




عاشقی آموز از پروانه کاو را شمع سوخت گشت گرد او و پروایی نه از این کار داشت




در طریقت شمع را دست ارادت ده که او داد سر در سینه پنهان سرّ عشق یار داشت




گر سر و جان بایدت پیرامون جانان مگرد پیش جانان اعتبار آن یافت کاو جان خوار داشت




با صبا همراه تازی از سر زلف تو بود یا که با خود کاروانها نافۀ تاتار داشت




آنکه ازشاخ تمنّا غنچۀ وصل تو چید گوئیا شرمی نه از این عندلیب زار داشت




کاشکی آلوده کردی دست و تیغ از خون فخر ترک مست او که بر خون ریختن اصرار داشت




M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۲۱ (UTC)