سینۀ ریش بیدل شیرازی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو




ای فراق تو آتش سوزان وی وصال تو چشمۀ حیوان




خاست دودم ز دل بیا بنشین آتش خشم را دمی بنشان




سینۀ ریش را بنه مرهم دل پر درد را بده درمان




آمدم جان به لب مکش دامن رفتم از دست آستین مفشان




دوستتر دارمت ز جان عزیز دشمنم گو شوند خلق جهان




حورئی در لباس آدمی جسم در صورتی و معنی جان




گر بخوانی تو بنده ایم و غلام ور برانی تو حاکم و سلطان




بیدل خسته را ز لطف بخواه بندۀ خویش را به خشم مران


M rastgar ‏۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۴۲ (UTC)––––