سیف فرغانی (قصاید و قطعات)/ایا ندیده ز قرآن دلت ورای حروف!
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سیف فرغانی (قصاید و قطعات) (ایا ندیده ز قرآن دلت ورای حروف!) از سیف فرغانی |
' |
ایا ندیده ز قرآن دلت ورای حروف! | به چشم جان رخ معنی نگر بجای حروف | |
به گرد حرف چو اعراب تا بکی گردی | به ملک عالم معنی نگر ورای حروف | |
مدبرات امورند در مصالح خلق | ستارگان معانیش بر سمای حروف | |
عروس معنی او بهر چشم نامحرم | فرو گذاشته بر روی پردههای حروف | |
خلیفهوار بدیدی امام قرآن را | لباس خویش سیه کرده از کسای حروف | |
ز وجد پاره کنی جامهگر برون آید | برهنه شاهد اسرارش از قبای حروف | |
عزیر قرآن در مصر جامع مصحف | فراز مسند الفاظ و متکای حروف | |
شراب معنی رخشان چو طلعت یوسف | نمود از دل جام جهان نمای حروف | |
حدیث گنج معانی همی کند با تو | زبان قرآن، در کام اژدهای حروف | |
دل صدف صفتت بر امید در ثواب | ز بحر قرآن قانع به قطرههای حروف | |
به کام جان برو آب حیوة معنی نوش | ز عین چشمهی الفاظ و از انای حروف | |
مکن به جهل تناول، که خوان قرآن را | پر از حلاوهی علم است کاسهای حروف | |
قمطرهای نبات است پر ز شهد شفا | نهاده خازن رحمت برو غطای حروف | |
عرب اگر چه به گفتار سحر میکردند | از ابتدای الف تا به انتهای حروف، | |
حبال دعوی برداشتند چون بفگند | کلیم لفظ وی اندر میان عصای حروف | |
به دوستانش فرستاد نامهای ایزد | که ره برند به مضمونش از سخای حروف | |
پس آمده ز کتب، بوده پیشوای همه | چنان که حرف الف هست پیشوای حروف | |
به آفتاب هدایت مگر توانی دید | که ذرههای معانی است در هوای حروف | |
اگر مرکب گردد چو صورت و بیند | بسیط عالم معنی ز تنگنای حروف، | |
به بارگاه سلیمان روح هدهد عقل | خبر ز عرش عظیم آرد از سبای حروف | |
بدین قصیده که گفتم، در او بیان کردم | که ترک علم معانی مکن برای حروف ... |