سیف فرغانی (غزلها)/مرغ دلم صید کرد غمزهی چون تیر او
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سیف فرغانی (غزلها) (مرغ دلم صید کرد غمزهی چون تیر او) از سیف فرغانی |
' |
مرغ دلم صید کرد غمزهی چون تیر او | لشکر خود عرض داد حسن جهان گیر او | |
باز سپید است حسن، طعمهی او مرغ دل | شیر سیاه است عشق، با همه نخجیر او | |
عشق نماز دل است، مسجد او کوی دوست | ترک دو عالم شناس اول تکبیر او | |
هست وضوش آب چشم، روز جوانیش وقت | فوت شود وصل دوست از تو به تاخیر او | |
عشق چو صبح است دید روی چو خورشید دوست | بر دل هر کس که تافت نور تباشیر او | |
خمر الهی است عشق ساقی او دست فضل | بی خبری از دو کون مبدا تاثیر او | |
عشق چو آورد حکم از بر سلطان حسن | در تو عملها کند حزن به تقریر او | |
عشق جوان نورسید تا چو خرابات شد | خانقه دل که بود عقل کهن پیر او | |
مرغ دل عاشق است آن که چو قصدش کنی | زخم خوری چون هدف از پر بی تیر او | |
گر تو ندانی که چیست این همه نظم بدیع | دوست به حسن آیتیست وین همه تفسیر او | |
ورنه تو بیدار دل حال چو من خفته را | خواب پریشان شمار وین همه تعبیر او | |
زمزمهی شعر سیف نغمهی داودی است | نفخهی صور دل است صوت مزامیر او |