سیف فرغانی (غزلها)/بیا که بیتو مرا کار بر نمیآید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سیف فرغانی (غزلها) (بیا که بیتو مرا کار بر نمیآید) از سیف فرغانی |
' |
بیا که بیتو مرا کار بر نمیآید | مهم عشق تو بییار بر نمیآید | |
مرا به کوی تو کاری فتاد، یاری ده | که جز به یاری تو کار بر نمیآید | |
مقام وصل بلند است و من برو نرسم | سگش چو گربه به دیوار بر نمیآید | |
از آن درخت که در نوبهار گل رستی | به بخت بنده به جز خار بر نمیآید | |
چو شغل عشق تو کاری چو موی باریک است | از آن چو موی به یکبار بر نمیآید | |
به آب چشم برین خاک در نهال امید | بسی نشاندم و بسیار برنمیآید | |
سزد که مزرعه را تخم نو کنم امسال | که آنچه کاشتهام پار، بر نمیآید | |
ز ذکر شوق خمش باش سیف فرغانی | که آن حدیث به گفتار بر نمیآید | |
میان عاشق و معشوق بعد ازین کاریست | که آن به گفتن اشعار بر نمیآید |