سنایی غزنوی (قصاید و قطعات)/خواجه غلط کرده است در چه؟ در ابروی او
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (قصاید و قطعات) (خواجه غلط کرده است در چه؟ در ابروی او) از سنایی غزنوی |
' |
خواجه غلط کرده است در چه؟ در ابروی او | زان که نسازد همی قبلهی دل سوی او | |
قبلهی عقلست و نقل پیچ و خم زلف او | دایهی حورست و روح بوی خوش و خوی او | |
شیر فلک را شدست از پی کسب شرف | مسجد حاجت روا خاک سر کوی او | |
تاز دو عید و یکی قدر چه خیزد ترا | عید همی بین و قدر در شکن موی او | |
بر سر کوی دل آی تا یابد یک دمی | رحمت درمان این زحمت داروی او | |
جادو اگر در بهشت نبود پس در رخش | از چه بهشتی شدست نرگس جادوی او | |
سایهی گیسوش را دار غنیمت که دل | کیسه بسی دوختست در خم گیسوی او | |
شیر فلک شد به شرط روبه بازی از آنک | تا به کف آرد مگر چشم چو آهوی او | |
قبله اگر چه بسیست از پی احرام دل | چشم سنایی نساخت قبله جز ابروی او | |
شد ز پی دین و جاه چون سم شبدیز شاه | سجدهگه و قبلهگاه دایرهی روی او | |
سلطان بهرامشاه آنکه گه زور هست | گردن گردان زدن بازی بازوی او | |
از پی تشریف خویش در همه چین و ختا | بچهی یک ترک نیست ناشده هندوی او |