سنایی غزنوی (قصاید)/فضل یحیاست بر ضعیف و قوی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (قصاید) (فضل یحیاست بر ضعیف و قوی) از سنایی غزنوی |
' |
فضل یحیاست بر ضعیف و قوی | فضل یحیای صاعد هروی | |
پادشاه قضات و خواجهی شرع | که چو صدرست و دیگران چو روی | |
از صعود حیات و فضل دلش | نیست جز صورت صراط سوی | |
پیش ادراک خاطر علویش | محو شد نحو بوعلی نسوی | |
شعر و خطش ز نور و از ظلمت | قلب شیعی و قالب اموی | |
شعر و خطش بدیدم و گفتم | تن یزیدی چراست جان علوی | |
گر نبودی بیان او که شدست | فلک و کوکب و رشید غوی | |
ورنه از رنگ خط و معنی شعر | شدمی هم در آن زمان ثنوی | |
یکی او ببرد ازین خادم | پنجی و چاری و سهیی و دوی | |
ای که سنگ هنگ نیست ترا | چون خس از باد خوی یافه دوی | |
به زیارت به سوی مشتی دون | کعبهی کعبتین نه ای چه شوی | |
به هوا سوی کس نشاید رفت | از پی دین روا بود که روی | |
نخرامد به خاصه در معراج | سوی قارون رکاب مصطفوی | |
کی شوم چون تو گرچه گویم شعر | کی رسد زال در کمال زوی | |
گر چه با زر و زندگی بشود | آهن از آهنی و جو ز جوی | |
تا بود نطق جبرییل به جای | چون کند پشهای در آب دوی | |
من به گرد تو خود نیارم گشت | زان که من چشم دردم و تو ضوی | |
گفتی آیم میا که گر آیی | سوی من با تواضع نبوی | |
ندی ینزل الله اندر شهر | حنبلیوار در دهم بنوی | |
که دریغست گوش و چشم کرام | به هوا بینی و هوس شنوی |