سنایی غزنوی (قصاید)/سنایی سنای خرد را سزاست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (قصاید) (سنایی سنای خرد را سزاست) از سنایی غزنوی |
' |
سنایی سنای خرد را سزاست | جمالش جهان را جمال و بهاست | |
اگر شخصش از خاک دارد مزاج | پس اخلاق او نور کلی چراست | |
چنو در بزرگان بزرگی که دید | چنو از عزیزان عزیزی کجاست | |
اگر خاطرش را به وقت سخن | کسی عالم عقل خواند سزاست | |
عجب زان که با او کند شاعری | نداند که این رای محض خطاست | |
کجا نور باشد چه جای ظلام | کجا ماه باشد چه جای سهاست | |
همه لفظ او قوت جانست و بس | همه شعر او فضل را کیمیاست | |
ز انوارش امروز شهر هرات | چو برج قمر پر شعاع و ضیاست | |
ز ازهار فضلش همین خطه را | اگر مقعد صدق خوانم رواست | |
بصورت بدیدم که وی را ز حق | مددهای بیغایت و منتهاست | |
مقدر چنین بود کاندر وجود | ز اعداد رفع نهایت خطاست | |
الا یا بزرگی که احوال تو | همه بر سعادت کلی گواست | |
ترا ز ایزد پاک الهام صدق | در اقوال و افعال یکسر عطاست | |
اگر چند تقصیر من ظاهرست | دلم بستهی بند مهر و وفاست | |
چو جان و دل از مایهی اتصال | مدد یافت رسم تکلف رواست | |
ثنای تو گویم بهر انجمن | نکوتر ز هرچیز مدح و ثناست | |
همی تا کثافت بود خاک را | همی تا لطافت نصیب هواست | |
بقا بادت اندر نعیم مقیم | بقای تو عز و شرف را بقاست |