سنایی غزنوی (غزلیات)/معشوقه از آن ظریفتر نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (معشوقه از آن ظریفتر نیست) از سنایی غزنوی |
' |
معشوقه از آن ظریفتر نیست | زان عشوهفروش و عشوه خر نیست | |
شهریست پر از شگرف لیکن | زو هیچ بتی شگرفتر نیست | |
مریم کدهها بسیست لیکن | کس را چو مسیح یک پسر نیست | |
فرزند بسیست چرخ را لیک | انصاف بده چنو دگر نیست | |
آن کیست که پیش تیر بالاش | چون نیزه همه تنش کمر نیست | |
چون او قمری قمار دل را | در زیر ولایت قمر نیست | |
شمشیرکشان چشم او را | جز دیدهی عاشقان سپر نیست | |
آن کیست کز آفتاب رویش | چون کان همه خاطرش گهر نیست | |
در تاب دو زلفش از بلاها | یارب زنهار تا چه در نیست | |
از بلعجبان نیایدش روی | رویش گویان که روی گر نیست | |
سم زهر بود به لفظ تازی | زو هیچ خطیر با خطر نیست | |
دندان و لب چو سین و میمش | این نادره بین که جز شکر نیست | |
در عشق و بلاش جان و دل را | حقا که جز از حذر حذر نیست | |
شادی و غمست عشق و ما را | غم هست ولیک آن دگر نیست | |
از رد و قبول دلبران را | چه سود که هیچ بیجگر نیست | |
او سیمبر است و سیم زی او | گر زر نبود ترا خطر نیست | |
ما را چه ز سیم او که ما را | روی چو زرست و روی زر نیست | |
حقا که ظریف روزگاران | گر هست حریف ما دگر نیست | |
ما را کلهی نهاد عشقش | کان بر سر هیچ تاجور نیست | |
اندر طلبش سوی سنایی | غم تاج سرست و درد سر نیست |