سنایی غزنوی (غزلیات)/رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (رازی ز ازل در دل عشاق نهانست) از سنایی غزنوی |
' |
رازی ز ازل در دل عشاق نهانست | زان راز خبر یافت کسی را که عیانست | |
او را ز پس پردهی اغیار دوم نیست | زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست | |
گویند ازین میدان آن را که درآمد | کی خواجه دل و روح و روانت ز روانست | |
گر ماه هلال آید در نعت کسوفست | ور تیر وصال آید بر بسته کمانست | |
کاین کوی دو صد بار هزار از سر معنی | گشتست کز ایشان تف انگشت نشانست | |
آنکس که ردایی ز ریا بر کتف افگند | آن نیست ردا آن به صف دان طلسانست | |
گر چند نگونست درین پرده دل ما | میدان به حقیقت که ز اقبال ستانست | |
قاف از خبر هیبت این خوف به تحقیق | چون سین سلامت ز پی خواجه روانست | |
گویی که مگر سینهی پر آتش دارد | یا دیدهی او بر صفت بحر عمانست | |
این چیست چنین باید اندر ره معنی | آن کس که چنین نیست یقین دان که چنانست | |
نظم گهر معنی در دیدهی دعوی | چون مردمک دیده درین مقله نهانست | |
در راه فنا باید جانهای عزیزان | کاین شعر سنایی سبب قوت جان است |