سنایی غزنوی (غزلیات)/خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین) از سنایی غزنوی |
' |
خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین توشهی جانها در آن گوشهی شبپوش بین پیش رکابت جمال کیست گرفته عنان چرخ جفا کیش بین لعل وفا کوش بین گردش ایام دوش تعبیهای ساختست سوختهی عشق باش ساختهی دوش بین برگذر و کوی او غرقه چو من صد هزار عاشق جانباز بین مرد کفنپوش بین گوش مینبار و آن نغمه و دستان شنو دیده برانداز و آن خط و بناگوش بین در بر تنگ شکر مار جهانسوز بین بر سر سنگ سیاه صبر جگرجوش بین گر چه دل ریش ما بر سر سودای اوست بر دل او یاد ما جمله فراموش بین صف زده در پیش او خلق خروشان شده تن زده آن ماه را فارغ و خاموش بین بهرهی ما دیدهای ناله و فریاد ازو بهرهی هر ناکسی بوسه و آغوش بین ساقی فردوس را از پی بازار او بر در میخانهها بلبله بر دوش بین زلفش یکسو فگن و آنگه در زیر زلف جان سنایی ز عشق خسته و مدهوش بین