سنایی غزنوی (غزلیات)/تو آفت عقل و جان و دینی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (تو آفت عقل و جان و دینی) از سنایی غزنوی |
' |
تو آفت عقل و جان و دینی | تو رشک پری و حور عینی | |
تا چشم تو روی تو نبیند | تو نیز چو خویشتن نبینی | |
ای در دل و جان من نشسته | یک جال دو جای چون نشینی | |
سروی و مهی عجایب تو | نه بر فلک و نه بر زمینی | |
بی روی تو عقل من نه خوبست | در خاتم عقل من نگینی | |
بر مهر تو دل نهاد نتوان | تو اسب فراق کرده زینی | |
گه یار قدیم را برانی | گه یار نوآمده گزینی | |
این جور و جفات نه کنونست | دیریست بتا که تو چنینی | |
ای بوقلمون کیش و دینم | گه کفر منی و گاه دینی |