سنایی غزنوی (غزلیات)/بی تو یک روز بود نتوانم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سنایی غزنوی (غزلیات) (بی تو یک روز بود نتوانم)
از سنایی غزنوی
'


بی تو یک روز بود نتوانم بی تو یک شب غنود نتوانم
یار جز تو گرفت نتوانم نام جز تو شنود نتوانم
چون ترا در خور تو بستایم دیگران را ستود نتوانم
کشت دیگر بتان ندارد بر کشت بی‌بر درود نتوانم
گر بتان زمانه جمع شوند بر تو کس را فزود نتوانم
جز به فر تو ای امیر بتان گوی دولت ربود نتوانم
همه شادی من ز دیدن تست جز به تو شاد بود نتوانم
به زبان حال دل همی گویم گر همی دل ربود نتوانم