سنایی غزنوی (غزلیات)/ای ز آب زندگانی آتشی افروخته
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (ای ز آب زندگانی آتشی افروخته) از سنایی غزنوی |
' |
ای ز آب زندگانی آتشی افروخته واندر او ایمان و کفر عاشقان را سوخته ای تف عشقت به یک ساعت به چاه انداخته هر چه در صد سال عقل ما ز جان اندوخته ای کمالت کمزنان را صبرها پرداخته وی جمالت مفلسان را کیسهها بردوخته گه به قهر از جزع مشکین تیغها افراخته گه به لطف از لعل نوشین شمعها افروخته هر چه در سی سال کرده خاتم مشکینت وام آن نگین لعل نوشین در زمانی توخته ما به جان بخریده عشق لایزالی را تو باز لاابالی گفته و بر ما جهان بفروخته ای ز آب روی خویش اندر دبیرستان عشق تختهی عمر سنایی شسته از آموخته