سعدی (قصاید فارسی)/کسی که او نظر مهر در زمانه کند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (قصاید فارسی) (کسی که او نظر مهر در زمانه کند) از سعدی |
' |
کسی که او نظر مهر در زمانه کند | چنان سزد که همه کار عاقلانه کند | |
هر آنچه خاطر موری ازو بیازارد | اگر چه آب حیاتست از آن کرانه کند | |
قناعتست و مروت نشان آزادی | نخست خانهی دل وقف این دوگانه کند | |
چو نیک و بد به سر آید جهان همان بهتر | که زندگی همه بر طبع شادمانه کند | |
زبان ز گفتن و ناگفتنی نگه میدار | که شمع، هستی خود در سر زبانه کند | |
درین سرای که اول ز آخرش عدمست | به خلق خوش طلب عمر جاودانه کند | |
زمانه را چو شناسی که چیست عادت او | روا بود که کسی تکیه بر زمانه کند؟ | |
به نقد خوش خور و خوش نوش و نام نیک اندوز | که عاقل از پی یک نوش صد بهانه کند | |
مخور غمی که به فردا چگونه خواهد بود | که چرخ عمر تو ضایع برین ترانه کند | |
اگر چه عالم خاکی نیرزد اندر راه | برای تیر نظر عاقلی نشانه کند | |
ز گوشهای به جهان ناکوتر تر نبود | که تا وظایف طاعات ازو دانه کند | |
کسی که صحبت سعدی طلب کند در دهر | سعادت دو جهانی طلب چرا نه کند | |
اگر چه کار عمارت طریق دانش نیست | علی الخصوص کسی کاندرین زمانه کند | |
بود هر آینه نزدیک عاقلان معذور | کسی که از پی مسکن اساس خانه کند | |
که گر چه مرغ توکل کند به دانه و آب | به دست خود ز برای خود آشیانه کند |