سعدی (قصاید فارسی)/در بهشت گشادند در جهان ناگاه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (قصاید فارسی) (در بهشت گشادند در جهان ناگاه) از سعدی |
' |
در بهشت گشادند در جهان ناگاه | خدا به چشم عنایت به خلق کرد نگاه | |
امید بسته برآمد صباح خیر دمید | به دور دولت سلجوقشاه سلغرشاه | |
چو ماه روی مسافر که بامداد پگاه | درآید از در امیدوار چشم به راه | |
شمایلی که نیاید به وصف در اوهام | خصایصی که نگنجد به ذکر در افواه | |
خدایگان معظم اتابک اعظم | سر ملوک زمان ناصر عبادالله | |
شهنشهی که زمین از فروغ طلعت او | منورست چنان کاسمان به طلعت ماه | |
خجسته روزی خرم کسی که باز کنند | به روی دولت و بختش در فرج ناگاه | |
که چشم داشت که یوسف عزیز مصر شود | اسیر بند بلای برادران در چاه؟ | |
شب فراق نمیباید از فلک نالید | که روزهای سپیدست در شبان سیاه | |
هر آنکه بر در بخشایش خدای نشست | به عاقبت نرود ناامید ازین درگاه | |
زمانه بر سر آنست اگر خطایی کرد | که بعد از این همه طاعت کند به عذر گناه | |
خدای عمر درازت دهاد چندانی | که دست جور زمان از زمین کند کوتاه | |
به گرد خیمهی اسلام شقهای بزنی | که کهربا نتواند ربود پرهی کاه | |
مراد سعدی از انشاء زحمت خدمت | نصیحتست به سمع قبول شاهنشاه | |
دوام دولت و آرام مملکت خواهی | ثبوت راحت و امن و مزید رفعت و جاه | |
کمر به طاعت و انصاف و عدل و عفو ببند | چو دست منت حق بر سرت نهاد کلاه | |
تو روشن آینهای ز آه دردمند بترس | عزیز من، که اثر میکند در آینه آه | |
معلمان بدآموز را سخن مشنو | که دیر سال بمانی به کام نیکوخواه | |
دعای زنده دلانت رفیق باد و قرین | خدای عالمیانت نصیر باد و پناه |