سعدی (قصاید فارسی)/بناز ای خداوند اقبال سرمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (قصاید فارسی) (بناز ای خداوند اقبال سرمد) از سعدی |
' |
بناز ای خداوند اقبال سرمد | به بخت همایون و تخت ممهد | |
مغیث زمان ناصر اهل ایمان | گزین احد یاور دین احمد | |
خداوند فرمان ملک سلیمان | شهنشاه عادل اتابک محمد | |
ز سعد ابوبکر تا سعد زنگی | پدر بر پدر نامور جد بر جد | |
سر بندگی بر زمینش نهاده | خداوندگاران دریا و سرحد | |
همه نامداران و گردن فرازان | به زنجیر سبق الایادی مقید | |
خردمند شاها رعیت پناها | که مخصوص بادی به تأیید سرمد | |
یکی پند پیرانه بشنو ز سعدی | که بختت جوان باد و جاهت مجدد | |
نبودست تا بوده دوران گیتی | به ابقای ابنای گیتی معود | |
مبد نمیماند این ملک دنیا | نشاید بر او تکیه بر هیچ مسند | |
چنان صرف کن دولت و زندگانی | که نامت به نیکی بماند مخلد |