سعدی (غزلیات)/شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
نسخهٔ تاریخ ۲۱ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۹:۳۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (ویرایش 2.182.35.247 (بحث) به آخرین تغییری که Bellavista1957 انجام داده بود واگردانده شد)
' | سعدی (غزلیات) (شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد) از سعدی |
' |
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟ ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آنست که پاکباز باشد به کرشمهی عنایت نگهی به سوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم به کدام دوست گویم که محل راز باشد؟ چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی؟ تو صنم نمیگذاری که مرا نماز باشد نه چنین حساب کردم چو تو دوست میگرفتم که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد