سعدی (در نیایش خداوند)/اتابک محمد شه نیکبخت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (در نیایش خداوند) (اتابک محمد شه نیکبخت) از سعدی |
' |
اتابک محمد شه نیکبخت | خداوند تاج و خداوند تخت | |
جوان جوانبخت روشنضمیر | به دولت جوان و به تدبیر پیر | |
به دانش بزرگ و به همت بلند | به بازو دلیر و به دل هوشمند | |
زهی دولت مادر روزگار | که رودی چنین پرورد در کنار | |
به دست کرم آب دریا ببرد | به رفعت محل ثریا ببرد | |
زهی چشم دولت به روی تو باز | سر شهریاران گردن فراز | |
صدف را که بینی ز دردانه پر | نه آن قدر دارد که یکدانه در | |
تو آن در مکنون یکدانهای | که پیرایهی سلطنت خانهای | |
نگهدار یارب به چشم خودش | بپرهیز از آسیب چشم بدش | |
خدایا در آفاق نامی کنش | به توفیق طاعت گرامی کنش | |
مقیمش در انصاف و تقوی بدار | مرادش به دنیا و عقبی برآر | |
غم از دشمن ناپسندت مباد | ز دوران گیتی گزندت مباد | |
بهشتی درخت آورد چون تو بار | پسر نامجوی و پدر نامدار | |
ازان خاندان خیر بیگانه دان | که باشند بدگوی این خاندان | |
زهی دین و دانش، زهی عدل و داد | زهی ملک و دولت که پاینده باد | |
نگنجد کرمهای حق در قیاس | چه خدمت گزارد زبان سپاس؟ | |
خدایا تو این شاه درویش دوست | که آسایش خلق در ظل اوست | |
بسی بر سر خلق پاینده دار | به توفیق طاعت دلش زنده دار | |
برومند دارش درخت امید | سرش سبز و رویش به رحمت سپید | |
به راه تکلف مرو سعدیا | اگر صدق داری بیار و بیا | |
تو منزل شناسی و شه راهرو | تو حقگوی و خسرو حقایق شنو | |
چه حاجت که نه کرسی آسمان | نهی زیر پای قزل ارسلان | |
مگو پای عزت بر افلاک نه | بگو روی اخلاص بر خاک نه | |
بطاعت بنه چهره بر آستان | که این است سر جاده راستان | |
اگر بندهای سر بر این در بنه | کلاه خداوندی از سر بنه | |
به درگاه فرمانده ذوالجلال | چو درویش پیش توانگر بنال | |
چو طاعت کنی لبس شاهی مپوش | چو درویش مخلص برآور خروش | |
که پروردگارا توانگر تویی | توانای درویش پرور تویی | |
نه کشور خدایم نه فرماندهم | یکی از گدایان این درگهم | |
تو بر خیر و نیکی دهم دسترس | وگرنه چه خیرآید از من به کس؟ | |
دعا کن به شب چون گدایان به سوز | اگر میکنی پادشاهی به روز | |
کمر بسته گردن کشان بر درت | تو بر آستان عبادت سرت | |
زهی بندگان را خداوندگار | خداوند را بندهی حق گزار |