سعدی (باب چهارم در تواضع)/شنیدم که در دشت صنعا جنید
نسخهٔ تاریخ ۲۲ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۹:۵۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (bad link repair using AWB)
' | سعدی (باب چهارم در تواضع) (شنیدم که در دشت صنعا جنید) از سعدی |
' |
شنیدم که در دشت صنعا جنید سگی دید بر کنده دندان صید ز نیروی سر پنجهی شیر گیر فرومانده عاجز چو روباه پیر پس از غرم و آهو گرفتن به پی لگد خوردی از گوسفندان حی چو مسکین و بی طاقتش دید و ریش بدو داد یک نیمه از زاد خویش شنیدم که میگفت و خوش میگریست که داند که بهتر ز ما هر دو کیست؟ به ظاهر من امروز از این بهترم دگر تا چه راند قضا بر سرم گرم پای ایمان نلغزد ز جای به سر بر نهم تاج عفو خدای وگر کسوت معرفت در برم نماند، به بسیار از این کمترم که سگ با همه زشت نامی چو مرد مر او را به دوزخ نخواهند برد ره این است سعدی که مردان راه به عزت نکردند در خود نگاه ازان بر ملایک شرف داشتند که خود را به از سگ نپنداشتند