سعدی (باب نهم در توبه و راه صواب)/بیا ای که عمرت به هفتاد رفت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب نهم در توبه و راه صواب) (بیا ای که عمرت به هفتاد رفت) از سعدی |
' |
بیا ای که عمرت به هفتاد رفت | مگر خفته بودی که بر باد رفت؟ | |
همه برگ بودن همی ساختی | به تدبیر رفتن نپرداختی | |
قیامت که بازار مینو نهند | منازل به اعمال نیکو دهند | |
بضاعت به چندان که آری بری | وگر مفلسی شرمساری بری | |
که بازار چندان که آگندهتر | تهیدست را دل پراگندهتر | |
ز پنجه درم پنج اگر کم شود | دلت ریش سرپنجهی غم شود | |
چو پنجاه سالت برون شد ز دست | غنیمت شمر پنج روزی که هست | |
اگر مرده مسکین زبان داشتی | به فریاد و زاری فغان داشتی | |
که ای زنده چون هست امکان گفت | لب از ذکر چون مرده بر هم مخفت | |
چو ما را به غفلت بشد روزگار | تو باری دمی چند فرصت شمار |