سعدی (باب ششم در قناعت)/یکی پر طمع پیش خوارزمشاه
نسخهٔ تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۴۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | سعدی (باب ششم در قناعت) (یکی پر طمع پیش خوارزمشاه) از سعدی |
' |
یکی پر طمع پیش خوارزمشاه شنیدم که شد بامدادی پگاه چو دیدش به خدمت دوتا گشت و راست دگر روی بر خاک مالید و خاست پسر گفتش ای بابک نامجوی یکی مشکلت میبپرسم بگوی نگفتی که قبلهست راه حجاز چرا کردی امروز از این سو نماز؟ مبر طاعت نفس شهوت پرست که هر ساعتش قبلهی دیگرست قناعت سرافرازد ای مرد هوش سر پر طمع بر نیاید ز دوش طمع آبروی توقر بریخت برای دو جو دامنی در بریخت چو سیراب خواهی شدن ز آب جوی چرا ریزی از بهر برف آبروی؟ مگر از تنعم شکیبا شوی وگرنه ضرورت به درها شوی برو خواجه کوتاه کن دست آز چه میبایدت ز آستین دراز؟ کسی را که درج طمع درنوشت نباید به کس عبد و خادم نبشت توقع براند ز هر مجلست بران از خودش تا نراند کست