سعدی (باب ششم در قناعت)/شکم صوفیی را زبون کرد و فرج
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب ششم در قناعت) (شکم صوفیی را زبون کرد و فرج) از سعدی |
' |
شکم صوفیی را زبون کرد و فرج | دو دینار بر هر دوان کرد خرج | |
یکی گفتش از دوستان در نهفت | چه کردی بدین هر دو دینار؟ گفت | |
به دیناری از پشت راندم نشاط | به دیگر، شکم را کشیدم سماط | |
فرومایگی کردم وابلهی | که این همچنان پر نشد وان تهی | |
غذا گر لطیف است و گر سرسری | چو دیرت به دست اوفتد خوش خوری | |
سر آنگه به بالین نهد هوشمند | که خوابش به قهر آورد در کمند | |
مجال سخن تا نیابی مگوی | چو میدان نبینی نگهدار گوی | |
وز اندازه بیرون، مرو پیش زن | نه دیوانهای تیغ بر خود مزن | |
به بی رغبتی شهوت انگیختن | به رغبت بود خون خود ریختن | |
برو اندرونی بدست آر پاک | شکم پر نخواهد شد الا به خاک |