سعدی (باب سوم در عشق و مستی و شور)/شکر لب جوانی نی آموختی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۵۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (باب سوم در عشق و مستی و شور) (شکر لب جوانی نی آموختی)
از سعدی
'


شکر لب جوانی نی آموختی که دلها در آتش چو نی سوختی پدر بارها بانگ بر وی زدی به تندی و آتش در آن نی زدی شبی بر ادای پسر گوش کرد سماعش پریشان و مدهوش کرد همی گفت بر چهره افگنده خوی که آتش به من در زد این بار نی ندانی که شوریده حالان مست چرا برفشانند در رقص دست؟ گشاید دری بر دل از واردات فشاند سر دست بر کاینات حلالش بود رقص بر یاد دوست که هر آستینیش جانی در اوست گرفتم که مردانه‌ای در شنا برهنه توانی زدن دست و پا بکن خرقه نام و ناموس و زرق که عاجز بود مرد با جامه غرق تعلق حجاب است و بی حاصلی چو پیوندها بگسلی واصلی